سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داستان کوتاه پارسی
 

 

هنوز چند هفته به آمدن مش رمضون مانده بود ولی توی روستا همه از او سخن می گفتند. همه خود را برای آمدن او آماده می کردند. بعضی ها خانه تکانی کرده بودند و برخی هم خانه ی دل را از کینه و دشمنی های زدوده بودند. بعضی دیگر کارهای ناتمامشان را به اتمام رسانده بودند. حتی بعضی از مردم به او تلفن کرده بودند و گفته بودند که اگر می شود یک روز زودتر از موعد مقرر، تشریف فرما شود. و او نیز قبول کرده بود. روزی که مش رمضون قرار بود بیاید کوچه ها را جارو و آب پاشی کردند. بیشتر مردم روستا به پیشوازش رفته بودند،‌حتی بچه های کوچک و بعضی از پیرمرد ها. فقط مانده بود جهانگیر خان و دار و دسته اش. جهانگیر خان هر سال همین ادا و اطوار را در می آورد. هروقت موقع آمدن مش رمضون می شد اخم هایش درهم فرو می رفت و یک ماهی که مش رمضون توی روستا حضور داشت، گره از پیشانیش باز نمی شد و حسابی اوضاع و احوالش به هم می خورد. آن سال هم مانند سال های گذشته، جهانگیر خان سگرمه هایش تو هم رفته بود. او در روز پیشواز مش رمضون ، کنار جوی آبی که از وسط روستا می گذشت نشسته بود و سبیل هایش را تاب می داد. بعد از مدتی سرش را بالا گرفت و گفت:" این چه خودشیرینی یه که یه نفر غریبه رُ این قدر بالا می برن. یه نفر که لباس عربی می پوشه. زبونش هم که بیگانه س....غریب نوازی هم حدی داره. این جا مگه قحطی آدم داریم؟ آدمای درست و حسابی مگه کم داریم؟ خود بنده دیپلم طبیعی دارم. اون وقت یه غریبه ی بی سوادُ این قدر تحویل می گیرن؟"

مش رمضون آمد و روستا رنگ دیگری به خود گرفت. با آمدنش مسجد روستا رونق بیشتری گرفت و چندین دوره ی قرآن در روستا برقرار شد. غروب ها خانم ها و شب ها آقایان دوره های قرآن برگزار می کردند. مش رمضون هم حسابی سرش شلوغ بود. همه آرزو داشتند که مش رمضون میهمان خانه ی آنان باشد. او هم برنامه ریزی کرده بود و به همه ی خانه ها سر می زد و دل آن ها را نمی شکست. او همیشه با خود کوله باری حمل می کرد. داخل آن به غیر از لباس و وسایل شخصی سفره ای داشت که بسیار ارزشمند بود. او به هر خانه ای که می رفت آن سفره را پهن می کرد و مردم اعتقاد داشتند که آن سفره ، برکت و فراوانی نعمت به خانه هایشان ارزانی می دارد.او علاوه بر این که برکت به خانه ها می آورد یک معلم خصوصی اخلاق و پرهیزگاری بود. او به مردم درس تقوی و دینداری می داد. او یکی از نادرترین معلمان خصوصی بود چرا که در مقابل این همه زحماتش ، هیچ حق الزحمه ای طلب نمی کرد.

مردم روستا به افتخار تشریف مایی مش رمضون، ساعات کاریشان را تغییر داده بودند. آن ها قبل ازروشنایی روز به سر کار می رفتند و اول اذان ظهر کارشان را تعطیل می کردند. ولی یک روز که جهانگیر خان  فکر می کرد کارهایش به کندی پیش می رود،همه ی کارگرانش را جمع کرد و با صدایی خشمگین برایشان سخنرانی کرد:" تنبل تر ازجماعت شما کسی رُ سراغ ندارم. شما که به بهانه ی هم نشینی با مش رمضون از کار روزانه تون می زنین و از زیر کار شانه خالی می کنین. شما انسان هایی تن پرور و مفت خور بار آمده این. اگر ساعات کاهش کار شما رُ حساب کنیم برابر چندین روز کار خواهد شد. من حاضرم با سواد کافی و معلومات علوم طبیعی ام به شما ثابت کنم که این روند، خلاف جریان عادی طبیعته. عجیبه که با کار کمتون انتظار رزق و روزی بیشتر هم دارین!" حرف های جهانگیر در دل کارگران اثر نمی کرد و آن ها هم چنان هوش و حواسشان به مش رمضون بود و سر کار دائم از او صحبت می کردند. جهانگیر خان مجبور بود که کارگران را تحمل کند. چرا که پیدا کردن کارگری که باب دلش باشد و دلش با مش رمضون نباشد، امکان پذیر نبود.

جهانگیر خان حضور مش رمضون را به ضرر خود و آبادی می دید. چرا که از طرفی از ارزش و اعتبارش کاسته شده بود و مردم در ایام حضور مش رمضون آن حرف شنوی گذشته را از او نداشتند و ازطرفی دیگر ساعت کاریش به هم خورده بود واحساس می کرد کارهایش طبق روال پیش نمی رود. او تلاش کرد طرح و نقشه ای پیاده کند تا از این نفوذ و تأثیرمش رمضون رهایی پیدا کند.

روز بعد جهانگیر خان همه ی نور چشمی ها و دار و دسته اش را در منزل گردآورد تا راه چاره بجوید. او ابتدا تمام نظرات و ایده های آنان را به دقت تمام گوش داد. یکی می گفت که بهتر است سر مش رمضونُ زیر آب کنیم و برای همیشه طومارشُ در هم بپیچیم. دیگری می گفت:"‌بهتر است برایش پاپوش درست کنیم ، مثلاً او را با دختری زیبا بفریبیم." یکی که از همه جوانتر بود گفت:"‌ بهتر است برایش تبلیغات منفی کنیم."‌جهانگیر خان هیچ کدام از این نظرات را نپسندید. آخر از همه خودش نظر داد:" من مطمئنم که مردم مش رمضونُ به خاطر برکتی می خواهند که به سفره هایشان می بخشد. مردم برده ی شکمشانن و چشم به سفره ی مش رمضون دارن. ما باید نقشه ای بکشیم که سفره شُ از چنگش در بیاریم."‌ روز بعد آن ها نقشه ی خود را عملی کردند. مش رمضون میهمان یکی از یاران جهانگیر خان شد که در ظاهر با مش رمضون بود ولی در باطن عشق جهانگیر خان به سینه داشت. مش رمضون ساده وخودمانی نشست. کوله اش را گشود، سفره ی خود را بیرون کشید و پهن کرد. بعد از این که غذایشان را خوردند مش رمضون خواست  سفره را جمع کند. صاحب خانه گفت:" مش رمضون مگه ما مردیم که شما سفره رُ جمع کنین. ما رُ شرمنده نکنین به خدا." مش رمضون هم پذیرفت و رفت بیرون تا قضای حاجت به جای آورد. صاحب خانه با زیرکی تمام سفره ای شبیه آن سفره در کوله ی مش رمضون گذاشت و سفره ای اصلی را برداشت که به جهانگیر خان تحویل دهد.

روز بعد در باغ جهانگیر خان جشن و سروری برپا بود. جشنی که به خیالشان پایان کار مش رمضون بود. آتشی برپا کرده بودند و جهانگیر خان خنده ی مستانه ای زد و با غروری وصف ناشدنی در حالی که سفره را مچاله کرده بود، نزدیک آتش آمد . سفره را بالا گرفت و لحظه ای نگاه تنفر آمیزی به آن انداخت. سپس سفره را درون آتش افکند و کمی همان جا ایستاد تا سوختن آن را از نزدیک ببیند. شعله های آتش، سفره را در خود بلعیدند و پودر سیاهی از آن باقی گذاشتند.جهانگیر خان چند بار کف دستانش را به هم زد، بعد به سایه ای رفت وبقیه جلو آمدند دور آتش رقصیدند و کلی آواز خواندند. همه خوشحال بودند که دیگر رزق و روزی را از دستان مش رمضون گرفته اند. روزهای بعد آن ها بی صبرانه در انتظار نتیجه ی کار به سر می بردند. آن ها چشم به این داشتند که اعتراضات شروع شود و همه از نبود ارزاق گلایه کنند. آن گاه عذر مش رمضون را بخواهند و او را بیرون بیندازند. روزها گذشت و هفته ای سپری شد ولی شکوه ای نشد و کسی لب به اعتراض نگشود. مش رمضون همچنان تکریم می شد و نه تنها ذره ای از جلال و شکوهش کم نگردید، بلکه بیشتر از پیش عزیز دل مردم گشته بود. او بین مردم بود تا این که یک ماهش به سر رسید. روزی که می رفت مردم روستا برایش جشنی گرفتند که از جشن سفره سوزان جهانگیر خان خیلی باشکوه تر بود. مردم خوشحال بودند و به فقرا و نیازمندان کمک می کردند و به شکرانه یک ماه همراهی با مش رمضون نماز شکر می خواندند. خیلی ها دعا می کردند که تا سال دیگر که باز هم مش رمضون به روستا یشان می آید زنده باشند و بهره ها ببرند.

سنخواست 1392/5/7


[ پنج شنبه 92/5/24 ] [ 12:43 عصر ] [ سانیار امینی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 66
بازدید دیروز: 7
کل بازدیدها: 110367